يادداشت سردبير٬ شماره ١٩۴
سياوش دانشور
تحولات منطقه
و موقعيت اسلام سياسى

خيره کننده ترين ويژگى تحولات سياسى در منطقه خاورميانه و شمال آفريقا اينست که انواع مدلهاى حکومتى سرمايه دارى امروز را مورد هدف قرار داده است. حکومتهاى پرو غربى و کودتائى و ارتشى٬ حکومتهاى فاميلى و شاهى٬ حکومتهاى شيخ ها و خليفه ها و امام هاى متفرقه اسلامى٬ حکومت قومى و مذهبى و فدرالى پنتاگونى. اين موج٬ هر نتيجه اى داشته باشد٬ از يک عنصر قوى سکولاريستى و ضد سرمايه دارى و مشخصا در خاورميانه از يک پتانسيل قوى ضد اسلاميستى برخوردار است. به عبارت ديگر٬ اين افول يک جنبش بورژوائى نيست که به عروج جنبش ديگرى از همين طبقه منجر ميشود. بلکه اين مجموعه اشکال حاکميتهاى سرمايه دارى امروز و جنبشهاى سياسى آنست که توسط مردم محروم و زحمتکش بمصاف طلبيده شده است. اسلام سياسى يکى از جنبشهاى دست راستى جوامع سرمايه دارى است که در اين تحولات زير ضرب قرار گرفته است.   

اسلام سياسى جريانى حاشيه اى بود که بنا به نيازهاى دوران جنگ سرد و با هدف تقابل با چپگرائى و جنبشهاى سوسياليستى و مدرنيستى در خاورميانه توسط سرمايه دارى جهانى به کار گرفته شد. "کمر بند امنيتى سبز" عنوانى بود که ظرفيت ضد کمونيستى جريان اسلامى را در متن معادلات جهانى دوران جنگ سرد توضيح ميداد. در انقلاب ۵٧ ايران اين سياست به روى کار آوردن جمهورى اسلامى و جريان خمينى منجر شد و بدنبال آن جنبشهاى اسلامى بويژه در منطقه خاورميانه و شمال آفريقا جان تازه اى گرفت و در قلمرو جهانى رقابت در اردوى جريانات اين جنبش را بر سر "هژمونى بر جهان اسلام" تشديد کرد.

اسلام سياسى به نيروهاى افراطى و ضد آمريکائى محدود نميشود. به قول منصور حکمت:

"اسلام سياسى از نظر من عنوان عمومى آن جنبشى است که اسلام را ابزار اصلى يک بازسازى دست راستى طبقه حاکمه و يک نظام حکومتى عليه چپگرايى در اين جوامع ميداند و به اين اعتبار در رقابت بر سر سهم خود از قدرت جهانى سرمايه با بخشهاى ديگر و بخصوص با قطبهاى هژمونيک جهان سرمايه دارى کشمکش دارد. اين اسلام سياسى لزوما محتواى اسکولاستيک و فقهى داده شده و متعينى ندارد. اسلام سياسى لزوما بنيادگرا و دکترينر نيست. از انعطاف پذيرى سياسى و پراگماتيسم عقيدتى خمينى تا محافل خشکه مقدس در جناح راست حکومت ايران، از نهضت آزادى و مهدى بازرگان و امل و نبيه برى مکلا و کراواتى تا طالبان، از حماس و جهاد اسلامى تا "پروتستانيسم اسلامى" امثال سروش و اشکورى در ايران، همه بخشهاى مختلف اين اسلام سياسى اند. قدرتهاى غربى، و مديا و دنياى دانشگاهى شان، مقوله بنياد گرايى را پيش کشيده اند تا رگه هاى تروريستى و ضد غربى اين جريان اسلامى را از شاخه هاى پرو غرب و اهل سازش آن جدا کنند. ضد غربى ها را بنياد گرا مينامند و بنيادگرايى را ميکوبند تا اسلام سياسى بطورکلى را که از نظر آنها فعلا يک رکن غير قابل جايگزينى حاکميت دست راستى و ضد سوسياليست در منطقه است نگهدارند. اما جريانات ضد غربى لزوما جناح خشکه مقدس و متعصبين فقهى در اين جنبش نيستند. بنيادگراترين بخشهاى اردوى اسلامى، نظير طالبان و عربستان سعودى، نزديک ترين ياران غرب هستند". (عروج و افول اسلام سياسى)
 
با آغاز تحولات انقلابى و سقوط بن على و بويژه با رويدادهاى مصر٬ رگه مهمى از تبليغات سياسى رسانه ها به برجسته کردن جريانات اسلامى و تاکيد بر خطر بلافصل آنان متمرکز شد. از دولتهاى آمريکا و اسرائيل تا سران دول اروپائى و خامنه اى و ديگران٬ هر کدام بنوعى تلاش کردند اين رويدادها را به اسلام سياسى منتسب کنند. اما بسيار روشن بود و ما در همان شروع تحولات تونس گفتيم که يک رگه اساسى رويدادهاى اخير موج برگشتى عليه اسلام سياسى و حکومتهاى امامان و خليفه ها و ژنرالهاى مادام العمر است. بن على ومبارک سقوط کردند. قذافى در ليبى و عبدالله صالح در يمن نيز در آستانه سقوط اند. حتى آخرين تحفه "نظم نوين جهانى" و ديکتاتورى قومى- عشيره اى- مذهبى٬ يعنى جمهورى اسلامى عراق٬ مورد هجوم قرار گرفته است.

مسئله جالب رويدادهاى سوريه و لبنان است. در سوريه براى چندمين بار تظاهراتهاى مخالفين عليه بشار اسد شکل ميگيرد. تظاهرات روز سه شنبه را گروهی با نام "انقلاب سوریه علیه بشار اسد" برپا کرد و خواهان آزاديهاى سياسى و لغو قوانين ويژه و اضطرارى بود. سوريه يکى از متحدين تاکنون استراتژيک رژيم اسلامى در منطقه و بويژه حزب الله لبنان است. اما مردم در لبنان که سالهاست تحت حکومت فدرالى قومى و مذهبى اسيرند٬ و بجز جنگ و کشتار و باجگيرى و ترور چه توسط نيروهاى داخلى و چه توسط کشورهائى مانند اسرائيل و سوريه و ايران٬ آب خوش از گلويشان پائين نرفته است٬  حرکت تماما متفاوتى را آغاز کردند. جوانان لبنانى در ابعاد هزاران نفره در بيروت پيام متفاوتى را به دنيا مخابره کردند: آنها عليه حاکميت فرقه هاى قومى٬ اسلامى٬ مسيحى در لبنان شعار دادند و شيپور انقلاب براى سرنگونى آنها را بصدا درآوردند. جوانان لبنانى با الهام از جمله معروف مارکس٬ حاکميت فرقه هاى قومى- مذهبى را "افيون توده ها" قلمداد و بر ايجاد يک نظام سکولار تاکيد کردند.

اخبار دلنشين تر تداوم برگزارى گسترده‌ترین تظاهراتها عليه رژیم خانوادگى آل سعود در عربستان است. "دولت خدمتکار خانه خدا" توسط "نفرين شدگان زمينى" مورد هجوم قرار گرفته و حافظان جهان اسلام با گلوله هاى جنگى به استقبال مردم رفته اند. چند قدم آنطرف تر بحرين کوچولو درگير بحران شديدى است. بحرين ابدا اهميتى در قياس با کشورهائى مانند مصر و تونس و ليبى ندارد. اهميت اين جزيره اينست که بغل گوش عربستان و يک پايگاه مهم آمريکاست. حکومت طفيلى آن هم نوکر خانواده سعودى است. حال عربستان وحشت زده که با دستى پول خرج ميکند٬ سوبسيد بيکارى و ازدواج براى جوانان ميدهد٬ و با دستى سرکوب خشن ميکند و آدم ميشکد٬ نيروى نظامى به بحرين ارسال کرده است تا با تامين امنيت- بخوانيد کشتار معترضين بحرين- در درون عربستان احساس آرامش کند. امارات نيز به همين دليل نيروى نظامى به بحرين فرستاده تا صورت خود را در داخل سرخ نگهدارد.

اگر در تونس و مصر مردم عليه حکومتهاى کودتائى و ارتشى و نوکر بانک جهانى بپا خواستند و برخلاف تبليغات پوچ به اسلاميها ميدان ندادند٬ در ليبى٬ عراق٬ لبنان٬ سوريه٬ و عربستان٬ اين پرچمداران رنگارنگ اسلام سياسى و فدراليسم قومى اند که مورد هجوم قرار گرفته اند. وضعيت يمن و مراکش و بحرين و امارات و کويت و الجزاير نيز همين است. جنبش عليه فقر و نابرابرى و فساد و ديکتاتورى همه حافظان اين چهارچوب اعم از اسلامى و قومى و غير اسلامى را هدف قرار داده است. بايد منتظر تاثيرات اين موج در کشورهائى مانند اسرائيل و ترکيه و پاکستان و افغانستان بود.

اگر ترکيبى از راه حلهاى موقت بورژوائى و پرو غربى بتواند در تعادل خاصى از اين تحولات اينجا و آنجا بقدرت برسد٬ اين شانس بروى جنبش اسلام سياسى باز نيست. بويژه که مهمترين پايگاههاى آن در جهان از عربستان و ايران تا لبنان و سوريه و عراق و ليبى زير فشار سرنگونى است. اين رويدادها به تند شدن امواج انقلابى و سرنگونه طلبانه در ايران جان تازه اى ميدهد اما سرنوشت اسلام سياسى در ايران تعيين تکليف ميشود. موج برگشت کنونى عليه اسلام سياسى يک رکن اساسى تحولات منطقه خاورميانه و شمال آفريقا بطور کلى است. اسلام سياسى در پس اين تحولات نيرو از دست ميدهد. نقد سکولاريستى و سوسياليستى به اسلام تقويت و خود را در تحرکات سياسى از تونس تا لبنان و غزه نشان ميدهد. بنظر ميرسد مسئله فلسطين و حل آن در پرتو تحولات منطقه٬ بيش از پيش به چرخش جوامع اسرائيل و فلسطين به چپ گره ميخورد. موج برگشت عليه اسلام سياسى بدون ترديد مقاومت و تحرک ارتجاعى جريانات اسلامى را بهمراه دارد. در شرايط امروز٬ اسلاميون تلاش خواهند کرد بعنوان نيروئى در خدمت سرکوب و اعاده وضع سابق عمل کنند٬ تروريسم را بعنوان رکن اساسى جنبش اسلامى بيش از پيش بخدمت گيرند٬ و بويژه عليه جنبشهاى برابرى طلب و زنان و سوسياليستها بکار اندازند.

ايران يکى از مهمترين صحنه هاى اين روياروئى جهانى با اسلام سياسى است. در ايران خواست سرنگونى حکومت اسلامى به صدر رانده شده و حاکميت را از هم گسيخته است. بحران حکومتى  رژيم اسلامى قديمى است اما با تحولات منطقه تشديد شده است. اوضاع اقتصادى حکومت طبق اعتراف رسانه هاى رژيم در آستانه يک ورشکستگى و فروپاشى تمام عيار و غير قابل کنترل است. سرکوب سياسى مخالفين درون حکومتى و بيرون حکومتى اوج گرفته است. اميد پيروزى در ميان مردم بيش از هر زمان موج ميزند. مردم پيامشان را داده اند و براى آن بميدان آمده اند: "نوبت سيد على است"! سقوط اسلام سياسى در ايران معادلات سياسى را در کل منطقه بهم ميريزد. سقوط جمهورى اسلامى در ايران جنبش سکولاريستى و آزاديخواهانه در منطقه را چپ تر ميکند.

اسلام سياسى در يک شرايط مشخص جهانى توسط سرمايه و براى نجات نظم سرمايه به قدرت پرتاب شد. اين جنبش با قدرتگيرى در ايران در مقياس جهانى تقويت شد و رويدادهاى دو دهه گذشته در منطقه از جمله حمله نظامى آمريکا به عراق و حمله نظامى اسرائيل به لبنان موجب تقويت اين جريان شد. اما امروز با به بن بست رسيدن اساس نظامى که اين جريانات ارتجاعى را در دفاع از خود به قدرت راند٬ موج بازگشت عليه اسلام سياسى در مقياس توده اى شروع شده است. اسلام سياسى در بدترين موقعيت سياسى خود در سه دهه گذشته است و با سر به سمت سقوط به حاشيه قديمى خود ميرود. اين امرى بلافصل و کوتاه مدت نخواهد بود اما روندى پايه اى است. بويژه با تهاجم به حکومت فاميلى عربستان سعودى و با سقوط جمهورى اسلامى در ايران٬ جريانات اسلامى در منطقه دچار اضمحلالى شديد ميشوند و بسرعت توسط نيروهاى سکولار و سوسياليست برچيده ميشوند. *

١۶ مارس ٢٠١١